باز هم انتظار...
خداوندا به نام تویی که هم اولی و هم آخر...
خیلی وقته تو وبلاگم چیزی ننوشتم.... آخه هر بار که خواستم بیام و دست به نوشتن بشم یه چیزی تو دلم نجوا کرد که یکم دیگه منتظر بمون!! خیلی منتظر موندم تا با خبرای خوشتر... تازه تر و جدید بیام اما...نشد!
دلم میخواست اینجا بنویسم بالاخره مامان شدم ....اما خوب مثل اینکه هنوز موقع اش نرسیده...
عوضش این مدت چند تا از دوستای منتظرم مامان شدن و خیلی خوشحالم براشون
باورم نمیشه الان تو تابستون 90 باشیم!!؟چقدر زود بهار امسال تموم شد...راستش من از فصل های خدا بهارش رو از بقیه بیشتر دوست دارم.....بعد تابستون و بعد پاییز و زمستون...
یه سال و چند ماه تو انتظار گذشت...فکر که میکنم انگار این ماهها رو فقط گذروندم... انگار چیز زیادی از این ماههای پر از انتظار نفهمیدم!!...به امید اینکه خدای مهربون بهم نظر کنه و منو مورد لطف خودش قرار بده...و ..
خدایا تو ماههای پرفضیلتی هستیم...رجب...شعبان...و رمضان...
خدایا به برکت این ماههای عزیز دل همه اونایی که عشق فرزند بی تابشون کرده رو شاد کن...
"آمین"